-
من کیستم
جمعه 21 اسفندماه سال 1388 20:21
ترجمه : مهرداد من کیستم ... من در میان این مردمان چه می کنم؟ ... من روح القُدس حیرانم ... من رخساره ها را می نگرم ... و صداهایشان را می شنوم ... ولیکن نمی توانم کاری از پیش ببرم ... تنها می توانم گلهای پژمرده ام را با دستهایم بشمارم ... در میان آن جام سیاه حقیقتی روشن یافت می شود ... تنها برایم جز مرگ در این جا چیزی...
-
The God - Silence Or Dead
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 10:26
نمایشنامه ی تراژیک در دو پرده : پرده اول : سرم را می چرخانم همه جا تاریک است. Where is the satan The god is dead این جملات بریده بریده در ذهنم صدا می کند. همه چیز تاریک است. قطره اشکی بر گوشه ای چشم شیطان و نگاه ی حسرت بار صدای ناله و گریه فرشتگان فرشتگان می میرند، همه فرشتگان مرده اند. مرگ خدا همه فرشتگان از مرگ خدا...
-
من رویاهایم هستم.
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 03:11
فکر می کنم رویاها نیمی از وجود من بودند و هستند. من خود رویاهایم هستم، رویاهایی که حقیقت وجودی خود من هستند. من نقطه ی مبهم در سرتاسر زندگیم دارم. نقطه ی مبهم در جایی که نمی دانم کجاست. شاید یک جایی که هیچ جا نیست. جایی که انگار تنها برای همیشه آنجا بوده ام، جایی که روح من هر لحظه خودش را در آن نقطه جا می گذارد. احساس...
-
قدم در پیچ و تاب های جاده مالهالند
جمعه 2 بهمنماه سال 1388 21:47
Mulholland Drive written and directed by : David Lynch جاده مالهالند کارگردان : دیوید لینچ بالاخره وقت شد که فیلم جاده مالهالند دیوید لینچ را ببینم. فیلمی که آدم را مبهوت می کند. دست کم کسی نیست که در پیچ تاپ های این فیلم سرگیجه پیدا نکند! جریان سورائالیستی که بر تمام فیلم حکفرما است سبب آن شده که همه اتفاقات تنها در...
-
یک آواز قدیمی / ژرار دِ نروال
پنجشنبه 24 دیماه سال 1388 20:02
AN OLD TUNE GERARD DE NERVAL. There is an air for which I would disown Mozart's, Rossini's, Weber's melodies, - A sweet sad air that languishes and sighs, And keeps its secret charm for me alone. whenever I hear that music vague and old, Two hundred years are mist that rolls away; The thirteenth Louis reigns, and I...
-
شاخه گلی به دخترم / جیمز جویس
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 22:05
A Flower Given to My Daughter The Chamber Music James Joyce Frail the white rose and frail are Her hands that gave Whose soul is sere and paler Than time's wan wave. Rosefrail and fair -- yet frailest A wonder wild In gentle eyes thou veilest, My blueveined child. شاخه گلی به دخترم موسیقی مجلسی جیمز جویس ترجمه :...
-
نیچه / مرگ
شنبه 28 آذرماه سال 1388 21:01
چوب ها و سنگ ها ممکنه استخون های من رو بشکنن ولی مرگ هیچگاه به من صدمه نمی زنه! پ.ن : این جمله کوتاه دیالوگی از فیلم وقتی نیچه گریست بود. که تنها همین جمله کوچک کافی بود که من را منقلب کنه. شوخی با مرگ و بازیچه قرار دادن مرگ و اینکه از مرگ عبور کردن. چیزی که نیچه به آن دست یافته بود. بی هیچ صدمه ی.
-
در پشت نقاب احمقانه ی که بر چهره مان می زنیم.
یکشنبه 22 آذرماه سال 1388 21:05
سکوت، سکوت، سکوت، فکر می کنم که هیچ چیز دیگری نیست که برای من باقی مانده باشه که بخواهم از دست بدم، حالا دیگه باید ساکت بمانم. نه امیدی است و نه بازگشتی. زندگی از این احمقانه تر نمی شود. شاید تنها من بودم که باید زیر چرخ دنده های این ماشین له می شدم. نمی دونم اصلا دنبال چی هستم. دارم چکار می کنم. همه کارها در نظر پوچ...
-
هاگاکوره
شنبه 21 آذرماه سال 1388 21:25
جسم ما از میان هیچ جان یافته است. بودن در آنجا که هیچ چیز نیست مفهوم این عبارت است که «شکل خلا است» و این که همه چیز از هیچ بوجود می آید یعنی «خلا شکل است». انسان باید بیندیشد که این دو مقوله ای جدا از هم نیستند. در زندگی چیزی جز لحظه ای که در آن هستیم اهمیت ندارد. تمامی زندگی انسان زنجیره ای است از لحظات پی در پی....
-
( ) یعنی بی عنوان
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 21:32
خطوط سفید بر روی آسفالت سیاه جاده. صدای ماشین ها . صدای آدم ها. کشیده شدن چرخ تایر ماشین ها بر روی آسفالت و سرمای سرد زمستان... صدای راننده تاکسی که ایستاده و داد میزنه - تاکسی - تاکسی از کنارش عبور می کنم. ترجیح می دادم. تنها تو پیاده رو قدم بزنم. نمی دانم به کجا. شاید تا آنجایی که جاده می رفت. پشت چراق قرمز. ماشین...
-
تکه های از روحت ...
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 19:27
در میان سیاهی شب. در میان سکوت سرد که تا انتها می رفت. بی هدف پرسه می زدی. هیچ چیزی نبود. نه صدای. نه روشنایی . . . تنها فریاد سکوت بود. انعکاس این سکوت سرد و تیره را بر روی سطح پرهیاهوی روحت احساس می کردی. همین حس وحشتناک بود که تو را بیشتر از هر وقت دیگر از خودت می ترساند. از چشمانت قطره اشکی سرازیر می شود. چشمانی...
-
ما محکومیم
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 10:36
ما محکومیم. محکوم به واقعیت. تنها برای این محکومیم که باید خود را در بند چیزی که همه آن را واقعیت می نامند بدانیم. این نوع ناکامی ها، شکست ها همه برای این بود که من تنها محکوم بودم. همچون اسیر سردابه های ترس و وحشت که خود را در میان انبوهی از اجساد مردگان می دیدم. و در میان جن زدگانی که تنها شیاطین به آنها رو آورده...
-
خاطرات گذشته توی ذهنت ....
یکشنبه 24 آبانماه سال 1388 18:38
خاطرات گذشته توی ذهنت ورق می خوره. نه دیگر هیچ چیز تکرار نمی شود. خاطرهای دور سال های گذشته، خاطرات یک غروب پاییزی، آنجا که آفتاب می رفت پایین بین کوچه، پس کوچه ها، قدم زدن، و اونوقت که خورشید می افتاد پشت سرت، قدم هات را بلندتر برمی داشتی و می دویدی دنبال سایه ات. سایه ای که تا بی انتها می رفت. پ.ن : از یادداشت ها.
-
اشک نوشته ها / حس مرگ بار تنهایی
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 19:16
این واژه ها هر کدام اشک های من است. اشک های که بر روی کاغذی به وسعت تمام زندگیم ریخته می شوند. وقتی که هیچ کس نباشه که باهاش حرف بزنی، وقتی که ناله های تنهایی توی وجودت بلند می شه و تو سکوت می کنی. سکوت،...،...، اونقدر ساکت و خاموش می مونی که انگار سال هاست که مردی. دوست داری حرف هات رو کسی بشنوه ولی هیچ کسی نیست که...
-
نوشته ای بر فیلم گفتگو با سایه
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 22:07
فیلم گفتگو با سایه براساس همان نگاه کوته فکرانه ای که شاید خیلی ها دیگه نسبت به صادق هدایت دارند. ساخته شده. تم اصلی فیلم بیشتر به خودکشی هدایت و ارتباط آن با ترز می پردازد. از دید احمدزاده محقق این فیلم دو خودکشی هدایت به ترز و عشقش به آن مرتبط می شود . شاید اولین خودکشی هدایت با ترز بی ارتباط نباشه. ولی معقولانه...
-
بارون
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 19:12
تو بارون رسیدی با چشمای خیست با دستای گرمِ ستاره نویست تو بارون رسیدی، ترانه رها شُد شبِ کهنه کوچید، جهان مالِ ما شُد من از تو شکفتم، من از تو رسیدم یه دنیای تازه، تو چشم تو دیدم تو بارون که رفتی، شبم زیرُ رو شُد! یه بغضِ شکسته رفیقِ گلو شد! تو بارون که رفتی، دلِ باغ چه پژمرد! تمامِ وجودم تو آیینه خط خورد! هنوز وقتی...
-
پاییز یعنی
دوشنبه 11 آبانماه سال 1388 09:20
پاییز یعنی صدای خش خش برگها زیر پاها پاییز یعنی قدم زدن بر فرشی از طلا پاییز یعنی پیچ و تاب برگها در هوا پاییز یعنی حس تنهایی در انبوه درختان پاییز یعنی سکوت جاده در هیاهوی درختان پ.ن : از یادداشت ها.
-
یاقوت زرد
جمعه 8 آبانماه سال 1388 09:44
در دل زمین سبز زمردین را پس می زنم تا تو را توانم دید. چه زورق زیبایی از میان طراوت دریا عبور می کند و در زمانی که هیچ تمایزی میان رنگ ها نیست من و تو شاید یاقوت زردی باشیم. جز هوای تازه، هیچ چیز در میانه نخواهد بود سیب ها در باد می رقصند و کتاب ها، خیس خیس، در میان جنگل چوب زندگی خواهند کرد. جایی که میخک ها حتی میخک...
-
مرگ / امیلی برونته
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 23:07
مرگ امیلی برونته ۱۰ آوریل ۱۸۴۵ ترجمه : مهرداد مرگ! ویران کننده بود آن هنگام که من بیش از همه به آن سر سپرده بودم. من یقین دارم، اعتقاد به شاد زیستن وجود دارد--. ضربه ای دوباره، زمان همچون شاخه ی خشکیده، از ریشه شباب ابدیت جدا شده! برگها، بر روی شاخه زمان، به روشنی می رویدند. پر از شیره و پر از شبنم های نقره ایی؛...
-
اشک نوشته ها / سرنوشتی در چشمانت آرمیده
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 18:23
این واژه ها هر کدام اشک های من است. اشک های که بر روی کاغذی به وسعت تمام زندگیم ریخته می شوند. قطره های ریز باران بر روی سنگفرش خیابان فرو می ریزند و آسمان، آسمان که نیلگون بود اکنون پرده ای سیاه بر خود افکنده و چه سخت بود که هر طرف را نگاه کردن در حسرت اینکه چهره ای تو را ببینم. ملکه زیبایی ها تو که همچون پریان...
-
اندوه و ماتم دختر پادشاه / اسکاروایلد
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1388 21:17
اندوه و ماتم دختر پادشاه اسکاروایلد ترجمه : مهرداد تقدیم به ... انعکاس هفت ستاره بر روی سطح آرام آب , و هفت تا در آسمان; هفت گناه دختر پادشاه, در اعماق روحش آرام گرفته. گلهای رز سرخ بر روی دامنش گسترده شده. (همه گل های رزی که بر روی موهای طلایی رنگش زده، سرخ اند.) و بر آغوش سینه اش گل های رزی هستند که پنهانند. شوالیه...
-
همه ما همون بچه های گذشته ایم
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 19:51
نمی دونم شاید تو این دور و زمونه باید آدم بی احساس باشه. هیچ احساسی نداشته باشه. آخه واقعا باید آدم همش آپولونی باشه. آپولونی فکر کنه. پس دیونوزیسی چی می شه؟ می دونید چیه همه ما همون بچه های گذشته ایم، با همون ترس ها ، اشک ها، عواطف پاک و معصومانه. نمی دونم چرا اینقدر از خودمان دور شدیم. کاش می شد که آدم ها هیچ وقت...
-
چند تا سخن از این کوچولوی ولگرد
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 17:32
ترجمه : مهرداد روز بدون خنده یک روز تلف شده است. خنده نیروبخش، آرامش بخش، و پایانی برای رنج هاست. زندگی یک تراژدی است وقتی از نمای کلوز آپ به آن بنگریم. اما کمدی لانگ شات. سینما تنها هوسی زودگذر است. تماشاگران واقعی می خواهند زندگی واقعی بازیگران را بر روی صحنه نظاره کنند. هیچ چیز ابدی نیست در این دنیایی شریر - و حتی...
-
اینک بخواب / جیمز جویس
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 22:04
موسیقی مجلسی اشعار جیمز جویس ترجمه : مهرداد تقدیم به ... Sleep Now, O Sleep Now Sleep now, O sleep now, O you unquiet heart! A voice crying "Sleep now" Is heard in my heart. The voice of the winter Is heard at the door. O sleep, for the winter Is crying "Sleep no more." My kiss will give peace now...
-
پائیز
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 22:55
درختان برهنه خانه را در آغوش گرفته اند و پنجره را به تماشای آسمانی بی انتها نشانده اند درختان برهنه تا ساحل دریاچه رفته اند و آب را آینه ی خود ساخته اند کودکی هنوز در مه خاکستری پائیز بازی می کند دخترکی گل در دست می گذرد و در افق پرندگان نقره فام به هوا برمی خیزند سرزمینی که وجود ندارد / ادیت سودرگران
-
اندیشه مرگ
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 14:44
تنها آنانی که بی اندازه به مرگ عشق می ورزند زندگی را درک می کنند. اندیشه مرگ همیشه برایم از خود مرگ جدا بوده و هست. مرگ چیز دیگری است و اندیشه آن چیزی دیگر. دست کم همین اندیشه مرگ است که به تمام چیزها معنا می بخشد. و به نظرم تنها همین اندیشه است که تمام معانی را دگرگون می کند و حیاتی دیگر می بخشد. این آبژه مرگ انگاری...
-
چند سخن کوتاه از منصور حلاج
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 21:01
خیلی وقت پیش ها بود که هر کتابی در مورد حلاج بود رو می خوندم. امروز بعد از مدت ها داشتم به کتاب های حلاج نگاهی می انداختم . چند تا از سخنان حلاج را که تو کتاب میرفطروس آورده بود اینجا نوشتم. سخنان حلاج همیشه برایم زیبا و موجز بوده اند. خلایق برای جستن او (خدا) در شبی تاریک سرگردانند و جز اشارتی در نمی یابند، آنها از...
-
ترجمه چند هایکو
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 16:49
در مورد هایکو نوشتن خیلی سخته. به همان سختی هایکو گفتن. هایکو (شعر ژاپنی)، زبان تصویر است. شعری که تنها در چند جمله کوتاه، تصویری را در ذهن خواننده نقش می بندد. چند هایکوی که امروز ترجمه کردم از هایکو سرایان مشهور ژاپن است. اولین هایکو از نویسنده مشهور ژاپنی ریونوسوکه آکوتاگوا نویسنده کتاب های (راشومون، پرده جهنم،...
-
اشک نوشته ها / ترس
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 17:54
این واژه ها هر کدام اشک های من است. اشک های که بر روی کاغذی به وسعت تمام زندگیم ریخته می شوند. نمی دانم چرا همیشه احساس ترس می کنم و شاید هم فقط تنها من این طوری نباشم. همه مون به نوعی احساس ترس می کنیم. ترس از نبودن، ترس از نفهمیدن، ترس از زندگی پر از اضطراب و دلهره ، ترس از دست دادن، از این ترس بی پایان هیچ وقت...
-
بانوی مهربان، آواز نخوان ، جیمز جویس
شنبه 11 مهرماه سال 1388 22:48
Gentle Lady, Do Not Sing Gentle lady, do not sing Sad songs about the end of love; Lay aside sadness and sing How love that passes is enough. Sing about the long deep sleep Of lovers that are dead, and how In the grave all love shall sleep: Love is aweary now. James Joyce بانوی مهربان، آواز نخوان بانوی مهربان، آواز...