یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

بوتیمار

هر وقت که بین من و آدم های اطراف ام فاصله زیادی می افته دیگه خیلی سخت می تونم آنها را درک کنم. احساس می کنم شبیه یک آنالیزگر محیطی شدم که همه چیزهای اطراف ام را که  دارم می بینم را تحلیل و تجزیه می کنم ولی وقتی به آدم ها می رسم نمی تونم هیچ چیزی رو از رفتارهای متفاوت شون درک کنم. برای همینه که دیگه نمی تونم با آدم ها ارتباط برقرار کنم، وقتی درست نگاه می کنم می بینم به جز یکی و یا دو تا از آدم های اطراف ام دیگه هیچ کسی نیست که مثل من قکر کنه و یا ببینه، برای همینه که فاصله من با آدم ها به ناخواسته انقدر زیاد شده که دیگه برقرار کردن ارتباط خیلی خیلی برام سخت شده. نمی دونم چرا همه مفهوم های که یک موقعی خیلی ساده بهشون نگاه می کردم الان در نظرم گنگ و نامفهوم شده اند...

درخت های پاییزی

 

تو این اولین روزهای  

سرد پاییزی و سکوت،   

همه گریه هایم برای  

ناله های برگ های زیر پایم  

و درخت های که باید بزودی

در تنهایی های خودشون فرو بروند.

از روی پلک شب

شب سرشاری بود. 

روز از پای صنوبرها، تا فراترها می رفت. 

دره مهتاب اندود، و چنان روشن کوه، که خدا پیدا بود. 

در بلندی ها، ما. 

دورها گم، سطج ها شسته، و نگاه از همه شب نازک تر. 

دست هایت، ساقه سبز پیامی را می داد به من 

و سفالیه انس، با نفس هایت آهسته ترک می خورد 

و تپش هامان می ریخت به سنگ. 

از شرابی دیرین، شن تابستان در رگ ها 

و لعاب مهتاب، روی رفتارت. 

تو شگرف، تو رها، و برازنده خاک. 

فرصت سبز حیات، به هوای خنک کوهستان می پیوست. 

سایه ها برمی گشت. 

و هنوز، در سر راه نسیم، 

پونه هایی که تکان می خورد، 

جذبه هایی که بهم می ریخت   

  

از روی پلک شب

 

حجم سبر / سهراب سپهری 

 

پ.ن : امروز تولد سهراب سپهری، شاعر، نویسنده و نقاش بود. برای همین این شعر رو از حجم سبز گذاشتم.  

در میان سکوت سرد کوچه


در میان سکوت

سرد کوچه که

تا انتهای خیابان 

تنهایی می رفت

همه دلتنگی هایم

در میان پیچ و تاب های

باد گم می شد.

و واژه هایم را

باد های پاییزی می برد. 


پ.ن: از یادداشت ها

هایکو و روزهای پاییزی

اولین روزهای  پاییزی و سکوت و دیگه از پشت پنجره ای اتافم که رو به کوچه است صدای هیاهوی بازی بچه ها نمیاد. همه چی آرومه ولی من زیاد حالم خوب نیست. سرما خوردم. نمی دونم چرا این تغییر فصل روی اولین نفری که تاثیر گذاشت من بودم! تو این ناخوشی و پریشانی، هذیان هایم ادامه داستان نیمه تمامی شد (مصائب) که تو چند تا پست قبلی گذاشته بودم. از روی بی حوصلگی ۷ تا هایکو از هایکو سرایان مشهور ژاپن هم ترجمه کردم که همین جا گذاشتم. هایکوها را به ربان اصلی (البته نه به زبان ژاپنی بلکه به زبان انگلیسی) تو ادامه مطلب می تونید ببینید.  

 

۷ هایکو از هایکوسرایان ژاپن
گزینش و ترجمه : مهرداد 

 

در تمام این سرما
آیا ماه هم آرامیده؟
اینجا، درون دریاچه   

ریسویی (1691-1758) 

 

 

پرواز کلاغی در دورادور
پیچ و تاب می خورد در غروب خورشید
درخت بی برگ. 

 

ناتسومه سوسوکی (1867-1916)

  

نه شکوفه ها و نه ماه،
و او می نوشد برای
همه تنهایی هایش! 

 

باشو (1644-1694)


بادها که می وزند
فهمیدم، که برگ های درخت
بزودی خواهند رفت.  

 

کیوشی تاکاهاما 

 

نخستین روز سال
افکار و تنهایی
اینجا غروب پاییزی 

 

باشو (1644-1694) 

 

برآشفته و بیمار در سفر،
دیوانه وار می دویدم در میان رویاها
بر فراز دشتی خشک. 

 

باشو (1644-1694) 

 

یک کرم شب تاب:
این طرف، آن طرف، این طرف ، این -
و از آن می گذرد.  

 

ایسا (1762-1826) 

  

 

ادامه مطلب ...

هنرمند

هنرمند حساس تر از دیگران است و بهتر از آنها پلیدی ها و احتیاج های خشن زندگی را می بیند و بعد برای اینکه راه گریزی پیدا کند برای آنکه خودش را گول بزند و صدای قبیله گمشده اش را در قلبش نگه دارد چیزی می آفریند که طنین درد خاموش او را دارد که ادامه رویاهای اوست.   

 

 دیالوگی از فیلم سفر بهاری - کیومرث درم بخش 

 

 

پ.ن 1 : پیشنهاد می کنم برای شناخت جهان هنرمند مقدمه ی مفصل محمود نوایی بر کتاب "هذیان و رویا در گرادیوا ی ینسن" اثر زیگموند فروید را بخوانید.