یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

رویایی جنگلی خاموش

آخرین روزهای زمستان
در رویایی زمستانی ام،
رویایی جنگلی خاموش،
ابرهای سفید در میان
آسمانی نیلگون در حرکت اند
انعکاس نوری طایی رنگ خورشید
بر برف های نقره ای.
من تنهای تنهام
و با چشمانی شگفت زده
به اطراف ام نگاه می کنم.
وزش باد غریب زمستانی
در میان درختان به
حرکت در آمده بود
و روحم را برای همیشه برد.
برد به رویایی کودکی ام.
رویایی که هیچ وقت
تکرار نمی شد.
  

پ.ن: از یادداشت ها

من کیستم

 

ترجمه : مهرداد

من کیستم ... من در میان این مردمان چه می کنم؟ ... من روح القُدس حیرانم ... من رخساره ها را می نگرم ... و صداهایشان را می شنوم ... ولیکن نمی توانم کاری از پیش ببرم ... تنها می توانم گلهای پژمرده ام را با دستهایم بشمارم ... در میان آن جام سیاه حقیقتی روشن یافت می شود ...   تنها برایم جز مرگ در این جا چیزی یافت نمی شود ...  من هراسانم از آن هنگام که همه چیز به رویایی بدل خواهد گشت. حقیقت کابوسی است که ما سعی می کنیم از آن بیدار شویم.

  

Who am I ? … what am I doing in here midlle of these people ? … I'm the wondering holy spirit … I see the faces … and I hear the voices … but I can't do anything . just counting my faded roses with my hands … there is a truth through of a dark glass … There' s nothing here for me only death … I'm afraid that everything will be a dream The truth is a nightmare that we're trying awake . 

 

پ.ن : این نوشته رو تو یکی از سایت های ادبی دیدم. نوشته قشنگی بود. نویسنده اش هم معلوم نیست چه شخصیه.