یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

نقدی بر جامعه مدرن / بخش پایانی

 

می توان گفت نوشته های کافکا بازتاب تمام اجزا و عملکرد این سیستم وحشتناک است. به درستی نمی توان نقطه آغازی را برای حرکت این سیستم متصور دانست. ولی شاید بعد از سورن کی یرکه گور، داستایوسکی ، شوپنهاور، اولین پدیدار شناسی های آن گسست که منجر به وجود آمدن این سیستم شد را باید به فیلسوف آلمانی فردریش نیچه مرتبط دانست. جامعه ی را که نیچه در آثارش به تصویر می کشاند. جامعه ی است که در آن دیگر تمام مفهوم های وجودی انسان از بین رفته است. انسانی رها شده و سرگشته با مفاهیم که قابلیت پذیرش در این جامعه را ندارد. نیچه تنها راه آن را ابرانسان می داند. اینها همه گزارشاتی است که نیچه از همان گسست خبر می داد. سو گرفتن نیچه به سمت مدرنیته را می توان در تفکر او دید. زیرا نیچه به هیچ کدام از فیلسوفان کلاسیک قبل از خود اعتقادی نداشت و یکسره تمام فلسفه آنها را بی ارزش می دانست. 


بعد از نیچه فیلسوفان و نویسندگان زیادی خبر از این گسست داده اند که می توان آلبر کامو،  ژان پل سارتر و هایدگر را نام برد. از نقطه آغاز این سیستم، حرکت های ساختارشکنانه که بر ضد ساختاریت این سیستم صورت گرفته را می توان به مارکسیسم، سوسیالیسم و خیلی از مکتب های دیگر نام برد. همان طور که قبلا گفتم این سیستم وحشتناک هر حرکتی را از بین می برد. و یا آنکه با رفتاری پیچیده آن حرکت را جزیی از حرکت های خود می کند. 

 
وارد شدن به عصر مدرنیسم و مدرنیته، فیلسوفان و یا نویسندگان این عصر نه دیگر خبر از آن گسست بلکه به شکل های آن و عوامل تاثیرگذارنده آن می پردازند. در فضای پست مدرنیسم و یا پسامدرن ، رولان بارت، ژان بودریار، ژاک دریدا، فوکو و ... را می توان نام برد. تمام این نویسندگان و یا فیلسوفان به تفضیل درباره این گسست از نگاه فلسفی سخن گفته اند. 

 

پ.ن : این بخش پایانی این مبحث بود. به هیچ وجه قصد من از نوشتن این سطور به بررسی کلی این موضوع نبود زیرا این موضوع به مباحث پبچیده جامعه شناسی برمی گردد که از عهده من خارج است. این سطور تنها درک من از وضعیت موجود بود وضعیتی بغرنجی که نمی توان برای آن هیچ راه حلی را پیدا کرد. 

 

نقدی بر جامعه مدرن / بخش اول

   

کاملاْ پیدا است که در دوران خیلی بدی زندگی می کنیم. جامعه مدرنی که انسان ها را به شکلی بی احساس و بی تفاوت و بی اعتماد نسبت به همدیگر در می آورد. در  این جامعه مدرن، مفهوم ها کلیت خود را از دست داده و دچار یک گسست شده اند و نمی توان هیچ هویتی را برای آنها در نظر دانست. در این میان، هویت اجتماعی و فردی انسان معاصر در تقابل این جامعه مدرن با جامعه سنتی قرار گرفته و دچار سرگشتی شده است. مفاهیم جامعه سنتی در این جامعه مدرن قابل پذیرش نیست. انسان ها نه دیگر افراد این جامعه بلکه قربانی های این جامعه محسوب می شوند.  جامعه ی که این شکل زندگی کردن رو به آدم های خودش تحمیل میکنه تا ادامه ای بقای خودش باشه. در نتیجه این سیستم وحشتناک هر حرکتی که بر خلاف حرکت خودش باشه را از بین می برد، ما آدم های محصول این سیستم وحشتناک هستیم. که هر حرکتی برخلاف خواسته های آن منجر به مرگ خودمان می شود. این سیستم را در ابتدا نمی توان کاملاْ مرتبط با آدم ها دانست بلکه چیزی مورثی و شکل گرفته که تنها در شکل گرفتن آن، بخشی را می توان به عوامل انسانی مرتبط دانست. شکل بیرونی این سیستم به این دلیل گنگ و نافهموم است که ساختاریت درونی آن زمانی که دارای هویت و شکل منسجمی می شود عوامل به وجود آورنده را حذف می کند و به همین علت دیگر نمی توان به هویت واقعی و یا شکل بیرونی آن دست پیدا کرد. این سیستم وحشتناک را می توان به همان سیستم شکنجه کافکا تعبیر کرد. این فضای رعب انگیز را می توان در تمام داستان محکومین کافکا به وضوح دید.  

 

 

پ .ن : این نوشتار کوتاه را که هنوز کامل نکردم سعی در بررسی و ریشه یابی مفاهیم جامعه مدرن را دارد. در بخش بعدی به تفضیل بیشتر به آن خواهم پرداخت.