این واژه ها هر کدام اشک های من است. اشک های که بر روی کاغذی به وسعت تمام زندگیم ریخته می شوند.
وقتی که هیچ کس نباشه که باهاش حرف بزنی، وقتی که ناله های تنهایی توی وجودت بلند می شه و تو سکوت می کنی. سکوت،...،...، اونقدر ساکت و خاموش می مونی که انگار سال هاست که مردی. دوست داری حرف هات رو کسی بشنوه ولی هیچ کسی نیست که صدای تو رو بشنوه. هیچ کس حرف هیچ کسی رو نمی فهمه. تو تنهایی تو هیاهوی آدم ها. توی حس مرگ بار تنهایی تنها مرگ برات باقی می مونه. مرگ همدم این تنهایی تو می شه. نه دیگه صدای نیست.... دیگه هیچ چیزی نیست. تو باید فقط خاموش بمونی. آرام و ساکت. ... .... ....
پ.ن : از یادداشت ها.
تنهایی ای خانه ی من .....
من به جرم باوفایی این چنین تنها شدم
چون ندارم همدمی بازیچه دلها شدم
عمرمن غارت شدوغارتگرمن دورشد
من صبوری کردم وغارتگرم مغرورشد
اول ی سوال!از یادداشت ها یعنی چی؟یعنی مال کی؟یادداشت های کی؟
تنهایی هم یه حس مبهم زیر پوستی
درست مثل پاییز برگ ریز
مرسی که سر زدی/ممنون
خوب مینویسید پس. جای تشویق داره.آفرین.
بابا ایول
چه ات بوده که انقدر تنها و گریان بودی ؟ امیدوارم الان دیگه این حس رفته باشه و تموم شده باشه .