تنها آنانی که بی اندازه به مرگ عشق می ورزند زندگی را درک می کنند.
اندیشه مرگ همیشه برایم از خود مرگ جدا بوده و هست. مرگ چیز دیگری است و اندیشه آن چیزی دیگر. دست کم همین اندیشه مرگ است که به تمام چیزها معنا می بخشد. و به نظرم تنها همین اندیشه است که تمام معانی را دگرگون می کند و حیاتی دیگر می بخشد. این آبژه مرگ انگاری و مرگ پنداری چیزی است که همه ما بیش از آنکه به خود مرگ فکر کنیم. به آن می اندیشم. به مفهوم مرگ انگاری و مرگ پنداری تنها زمانی دست می یابیم که خود مرگ دیگر در نظرمان کوچک و بی ارزش گردد.
واقعا حالا میفهمم که چرا علی می گفت به مرگ بیندیشید. این قطعه زیر که از سخنان علی پیش از مرگ است را اینجا می نویسم.
مدّتِ عمر میدانی است که آدمی را بسویِ مرگ می برد. و گریز از مرگ نزدیک شدن بمرگ است، چقدر از عمر خود را صرف کردم، بلکه بتوانم این سّر مکنون را کشف کنم، و وقت مرگ را دریابم، خدا نخواست که آن مکشوف گردد، و این مقدّر است. و چه بعید است درک امریکه باید پوشیده بماند.
سلام...
مرگ و یاد آن!
یه وقتایی بهش فکر میکنم.
بهش فکر میکنم و واسم جالب و دل انگیزه اما وقتی عمیق تر بهش فکر میکنم ازش میترسم از همه چیز مرگ
زنده بگور صادق هدایت هم جالبه