یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

معرفی کتاب


دیروز بود که به طور اتفاقی بر روی یکی از پیش خوان کتاب فروشی ها چشمم افتاد به ترجمه هاگاکوره (کتاب یک سامورایی). هیجان زده شده بودم از اینکه که کتاب هاگاکوره به صورت کامل ترجمه شده بود. شاید چند دقیقه طول نکشید که کتاب را گرفتم. کتاب هاگاکوره را دو سال پیش برای اولین بار در فیلم (Gost Dog) جیم جارموش دیدم. فیلم عجیبی که هنوز هم هر چند وقت یک بار نگاهش می کنم. کتاب هاگاکوره اندیشه های یاماموتو چونه تومو ، یکی از سامورایی های دربار نابشیما میتسوشیگه است یاماموتو بعد از درگذشت مریدش، استعفاء  و به کسوت راهبی بودایی درآمد و در عزلتگاهی کوچک سال ها در انروا زیست. در سال 1710 سامورایی جوانی به نام تاشیرو  چوراموتو با وی آشنا گردید. مصاحبت آن ها هفت سال دوام یافت و در دهم سپتامبر 1716 گفته های یاماموتو، آن گونه که سامورایی جوان آن ها را ثبت کرده بود.، در قالب کتابی در آمد و نام هاگاکوره بر خود گرفت. هاگاکوره به معنای پوشیده با برگ ها است.  

ترجمه این کتاب از روی نسخه انگلیسی ویلیام اسکالت ویلسون انجام شده. پیش تر از اینها پژوهش دکتر هاشم رجب زاده را که سال 71 چاپ شده بود را در مورد این کتاب خوانده بودم. در پژوهش دکتر رجب زاده کتاب نه به صورت کامل بلکه قسمت های از آن ترجمه شده بود. ولی این برای اولین بار است که هاگاکوره بصورت کامل و با ترجمه ای خوب و روان به فارسی برگردانده شده و به چاپ رسیده . این کتاب را سید رضا حسینی ترجمه و نشر چشمه در رده کتاب های فلسفه و حکمت به چاپ رسانیده است.

آوای سکوت

همه چیز می نوازند تا تو را به سکوت بکشانند. صدای وزش باد در میان انبوهی از درختان تنها . صدای قطرات باران بر روی جاده ای غریب.

 

 تو تنها ایستاده ای و آرام سکوت می کنی......

مفهومی جدید

 

نه نیستی مطلق ....  

دنبال یک مفهوم جدید

وقتی که آروم از کنار همه چیز می گذری 

خیلی آروم... 

لحظه ای که همه چیز سکوت کرده ... 

تو خودت مفهوم تازه ای را می آفرینی. 

یک مفهوم جدید ....

dunkelheit / Burzum

    تاریکی / بارزام    

 

هنگامی که شب فرا می رسد
آن دختر جهان را پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رسوخ
سرما برمی خیزد

از خاک
و هوا را آلوده می کند.

ناگهان .....

زندگی معنایی جدیدی می یابد.
 

 

 

dunkelheit / Burzum  

 

When night falls
She cloaks the world
In impenetrable darkness
A chill rises
From the soil
And contaminates the air
Suddenly... 

Life has new meaning 

 

پ.ن : ترجمه آهنگ Dunkelheit (تاریکی) از گروه بارزام. این تراک یکی از شاهکارهای تاریخ بلک متال می باشد.

آقتاب غروب کرده و حالا در .....

آفتاب غروب کرده 
و حالا در میان تاریکی سرگردانم
هیچ نوری نیست.
با چشمانی گریان
هراسان به اطراف ام نگاه می کنم.
صدای شیون و ناله فرشته ها
از هر طرف به گوش می رسید.
ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود
بر روی زمین دراز کشیدم.
و چشمانم را بستم.
همه جا را سکوت گرفته و تنها
صدای ضعیف در دوردست ها
در میان وزش بادی غریب آرامیده
و به سوی من به پرواز در آمده بود.
چیزی را احساس می کردم
ولی چشمانم آن را نمی دید.
از کنارم می گذشت.

  

گوش کن
گوش کن به صدای من.

 

با صدای لرزان گفتم تو چی هستی؟

 

من تنها گذر سایه ای بی روحم.
روحم در سرزمین روشنایی ها مرا ترک کرد.
و جسمم در میان سرزمین تاریکی ها رها شده.
 

اینجا کجاست؟ آیا من مرده ام؟

  

اینجا تصویرهای وحشتناکی از درون خودته.
زندگی همه ما تصویرهای وحشتناکی از درون خودمان است.
تصویرهای تیره و مبهم که نه در واقعیت و نه در رویا شکل می گیرند.
تصویرهای که آهسته آهسته تمام وجودمان را می بلعند تا شکل بگیرند.
تصویرهای که اکنون تو را به درون خودشان کشاندند.
نه تو هنوز نمرده ای. تو تنها از کابوس های بیداری ات در خوابی ژرف فرو رفته ای.
 

خوابی ژرف. 
  

تنها این جمله در ذهنم صدا می کرد.
دیگر هیچ چیزی نبود. هیچ صدای نمی آمد.
چشمانم را باز کردم. ماه نقره فام
آرام در میان آسمان بود و چند ستاره
کوچک در دوردست ها سوسو می کردند.

 

پ.ن : از یادداشت ها

رویایی جنگلی خاموش

آخرین روزهای زمستان
در رویایی زمستانی ام،
رویایی جنگلی خاموش،
ابرهای سفید در میان
آسمانی نیلگون در حرکت اند
انعکاس نوری طایی رنگ خورشید
بر برف های نقره ای.
من تنهای تنهام
و با چشمانی شگفت زده
به اطراف ام نگاه می کنم.
وزش باد غریب زمستانی
در میان درختان به
حرکت در آمده بود
و روحم را برای همیشه برد.
برد به رویایی کودکی ام.
رویایی که هیچ وقت
تکرار نمی شد.
  

پ.ن: از یادداشت ها