یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

نوسان آونگ های بی صدای روحم

کاش می شد به این همه فکرهای جورواجوری که تو سرم می چرخند فکر نمی کردم  تا باعث نشند که هر لحظه من رو از جای خودم بکنند و ببرند تا دورترین نقطه ی که احساس کنم هیچی نیست، هیچ  کسی که باهش حرف بزنم، جایی که هیچ تعلقی بهش ندارم، کاش می تونستم کاری بکنم که این روح سرکشم مثل آونگ های بی صدا هر لحظه به نوسان در نمی آمدند و یا با پرتاب هیچ سنگی، سطح دریاچه روحم به ارتعاش در نمی آمد.

شبی بارانی بر روی درخت های کاج

دیشب هوا خیلی سرد بود باد شدید می وزید. تو خیابان بودم که یک دفعه باران گرفت. زیر باران خیس خیس شدم. دیشب برام یه حس حال خاصی داشت. تازه تونستم بعد از مدت ها کتاب "از مرز انزوا" (مجموعه کارت پستال های صادق هدایت) رو تو یک کتاب فروشی پیدا کنم. کتاب رو که دیدم از خوشحالی داشتم بال در می آوردم. واقعا شب خیلی قشنگی بود. درخت های کاجی که به لرزه در آمده بودند و سکوتی عجیب که بر روی آسفالت های خیابان افتاده بود  و  انگار پشت هر درخت کاجی سایه ی وحشتناکی قرار داشت. می دونید چیه یه حس خاصی به آدم دست می ده که فقط تو فیلم های برگمان میشه اون رو پیدا کرد. واقعا شب بیاد ماندنی بود. جالب تر اون که برق ها رفته بود و همه جا تاریک تاریک بود. خاطره این شب هیچ وقت از یادم نمی ره، خاطره شبی بارانی بر روی درخت های کاج.

به خدا قسم باز هم کم است

به خدا قسم اگر از زمین از خاموش گشتنش به لرزه در آید و آسمان از نبودنش متلاشی گردد و فرو ریزد و خورشید فروزان و ستارگان پرفروغ  خاموش گردند و چشم ها اشک خون بریزند و دلها مالامال از غصه و اندوه گردد و شمشیرها بر بیفتند و همه جا را اندوه بی پایان در بر گیرد و در خاموشی فرو رود. باز هم کم است. به خدا قسم باز هم کم است.... 

از یادداشتهای مهرداد

خطبه ای از امام علی

 و گفته است (1)

در بامددای که ضربت خورده است: 

  

در وقتی که نشسته بودم، خواب بر چشمم غلبه کرد، و رسول خدا را در پیشم ظاهر شد. 

 

گفتم: ای رسول خدا، چه کجرویها و دشمنی هائی که از امّتِ تو بمن نرسیده است. 

 

گفت: نفرین کن. گفتم : خدایا، بجایِ ایشان بهتری بمن بدهد، و بجایِ من بدتری بایشان دهد.(2)

 

----------------------------

1- در بامدادی که ضربت خورده است. 

2- در وقتی که سعید بن عاص او را از حقش منع کرده است.

حافظه ی شکسپیر / خورخه لویس بورخس

خورخه لویس بورخس نویسنده  و شاعر آرژانتینی که تمام آثارش در زمینه داستان کوتاه بوده و هیچ گاه رمانی منتشر نکرد.  داستان های بورخس را می توان در ردیف داستان های پست مدرن قرار داد. نگاه ژرف و کاوشگرانه بورخس با درهم آمیختن افسانه ها و اسطوره ها و فسلفه را می توان به سبب مطالعات فروانش در آثار منظوم و منثور جهانی دانست. مطالعاتی که در مشرق زمین داشته و تلفیق قصه های آن سرزمین ها با تفکرات غرب که سبب به وجود آوردن داستان های مستقل شده. تسلط به سه زبان فرانسه و آلمانی و انگلیسی را نیز می توان یکی دیگر از ویژگی های این نویسنده آرژانتینی دانست. امروزه می توان سبک بورخس را  به عنوان یک سبک مستقل در یکی از مهمترین جایگاه های ادبی دنیا قرار داد. حافظه ی شکسپیر که یکی از داستان های کوتاه او است، سرسپرده گی های راوی داستان را به شکسپیر به تصویر می کشد. این داستان کوتاه را که بابک تبرایی به فارسی برگردانده توسط نشر نیلا در قطع کتاب های جیبی به چاپ رسیده. دوستان عزیز می توانند نسخه اسکن شده این کتاب کوچک را از همین وبلاگ دریافت کنند. 

  

برای دریافت این کتاب بر روی لینک زیر کلیک کنید.    

 

دریافت کتاب حافظه ی شکسپیر 

ترجمه بابک تبرایی 

 

ترجمه شعری از جویس

  Ecce Puer

 

Of the dark past
A child is born;
With joy and grief
My heart is torn.
Calm in his cradle
The living lies.
May love and mercy
Unclose his eyes!
Young life is breathed
On the glass;
The world that was not
Comes to pass.
A child is sleeping:
An old man gone.
O, father forsaken,
 Forgive your son!
 

 

از گذشته ای تاریک
کودکی زاده شد;
با سرور و اندوه
از میان قلبش.
آرام در گهواره اش
داراز کشیده است.
عشق و محبت توانایی
گشودن چشمانش را دارد!
کودک زنده درون شیشه نفس می کشد;
جهان دیگر به عقب باز نمی گردد.
کودک حالا خوابیده:
و مرد پیر رفته است.
ای، پدر فراموش مکن
آمرزش کودکت را!