کاش می شد به این همه فکرهای جورواجوری که تو سرم می چرخند فکر نمی کردم تا باعث نشند که هر لحظه من رو از جای خودم بکنند و ببرند تا دورترین نقطه ی که احساس کنم هیچی نیست، هیچ کسی که باهش حرف بزنم، جایی که هیچ تعلقی بهش ندارم، کاش می تونستم کاری بکنم که این روح سرکشم مثل آونگ های بی صدا هر لحظه به نوسان در نمی آمدند و یا با پرتاب هیچ سنگی، سطح دریاچه روحم به ارتعاش در نمی آمد.
به خدا قسم اگر از زمین از خاموش گشتنش به لرزه در آید و آسمان از نبودنش متلاشی گردد و فرو ریزد و خورشید فروزان و ستارگان پرفروغ خاموش گردند و چشم ها اشک خون بریزند و دلها مالامال از غصه و اندوه گردد و شمشیرها بر بیفتند و همه جا را اندوه بی پایان در بر گیرد و در خاموشی فرو رود. باز هم کم است. به خدا قسم باز هم کم است....
از یادداشتهای مهرداد
و گفته است (1)
در بامددای که ضربت خورده است:
در وقتی که نشسته بودم، خواب بر چشمم غلبه کرد، و رسول خدا را در پیشم ظاهر شد.
گفتم: ای رسول خدا، چه کجرویها و دشمنی هائی که از امّتِ تو بمن نرسیده است.
گفت: نفرین کن. گفتم : خدایا، بجایِ ایشان بهتری بمن بدهد، و بجایِ من بدتری بایشان دهد.(2)
----------------------------
1- در بامدادی که ضربت خورده است.
2- در وقتی که سعید بن عاص او را از حقش منع کرده است.
خورخه لویس بورخس نویسنده و شاعر آرژانتینی که تمام آثارش در زمینه داستان کوتاه بوده و هیچ گاه رمانی منتشر نکرد. داستان های بورخس را می توان در ردیف داستان های پست مدرن قرار داد. نگاه ژرف و کاوشگرانه بورخس با درهم آمیختن افسانه ها و اسطوره ها و فسلفه را می توان به سبب مطالعات فروانش در آثار منظوم و منثور جهانی دانست. مطالعاتی که در مشرق زمین داشته و تلفیق قصه های آن سرزمین ها با تفکرات غرب که سبب به وجود آوردن داستان های مستقل شده. تسلط به سه زبان فرانسه و آلمانی و انگلیسی را نیز می توان یکی دیگر از ویژگی های این نویسنده آرژانتینی دانست. امروزه می توان سبک بورخس را به عنوان یک سبک مستقل در یکی از مهمترین جایگاه های ادبی دنیا قرار داد. حافظه ی شکسپیر که یکی از داستان های کوتاه او است، سرسپرده گی های راوی داستان را به شکسپیر به تصویر می کشد. این داستان کوتاه را که بابک تبرایی به فارسی برگردانده توسط نشر نیلا در قطع کتاب های جیبی به چاپ رسیده. دوستان عزیز می توانند نسخه اسکن شده این کتاب کوچک را از همین وبلاگ دریافت کنند.
برای دریافت این کتاب بر روی لینک زیر کلیک کنید.
ترجمه بابک تبرایی
Ecce Puer
Of the dark past
A child is born;
With joy and grief
My heart is torn.
Calm in his cradle
The living lies.
May love and mercy
Unclose his eyes!
Young life is breathed
On the glass;
The world that was not
Comes to pass.
A child is sleeping:
An old man gone.
O, father forsaken,
Forgive your son!
از گذشته ای تاریک
کودکی زاده شد;
با سرور و اندوه
از میان قلبش.
آرام در گهواره اش
داراز کشیده است.
عشق و محبت توانایی
گشودن چشمانش را دارد!
کودک زنده درون شیشه نفس می کشد;
جهان دیگر به عقب باز نمی گردد.
کودک حالا خوابیده:
و مرد پیر رفته است.
ای، پدر فراموش مکن
آمرزش کودکت را!