یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

شبی بارانی بر روی درخت های کاج

دیشب هوا خیلی سرد بود باد شدید می وزید. تو خیابان بودم که یک دفعه باران گرفت. زیر باران خیس خیس شدم. دیشب برام یه حس حال خاصی داشت. تازه تونستم بعد از مدت ها کتاب "از مرز انزوا" (مجموعه کارت پستال های صادق هدایت) رو تو یک کتاب فروشی پیدا کنم. کتاب رو که دیدم از خوشحالی داشتم بال در می آوردم. واقعا شب خیلی قشنگی بود. درخت های کاجی که به لرزه در آمده بودند و سکوتی عجیب که بر روی آسفالت های خیابان افتاده بود  و  انگار پشت هر درخت کاجی سایه ی وحشتناکی قرار داشت. می دونید چیه یه حس خاصی به آدم دست می ده که فقط تو فیلم های برگمان میشه اون رو پیدا کرد. واقعا شب بیاد ماندنی بود. جالب تر اون که برق ها رفته بود و همه جا تاریک تاریک بود. خاطره این شب هیچ وقت از یادم نمی ره، خاطره شبی بارانی بر روی درخت های کاج.
نظرات 1 + ارسال نظر
انسان امروز جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ق.ظ

و البته بگو که دوستم هم سرما خورد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد