هنوز نمی دونم که دقیقا جواب یکی از معماهای زندگیم را پیدا کردم یا نه. یکی از معماهای زندگیم این بود که همیشه این احساس می کردم که من یک جای دیگه دارم شکل می گیرم جایی که نمی دونم دقیقا کجاست. خیلی خیلی بهش فکر می کردم. ولی هیچ وقت جوابی براش پیدا نمی کردم. زمان زیادی گذشت و من فراموشش کردم. شاید به این دلیل بودم که می دونستم هیچ وقت جوابی براش پیدا نمی کنم. ولی جوابش رو وقتی که فراموشش کردم تونستم بفهمم. بفهمم اون جای که در اون دارم شکل می گیرم کجاست. جایی که همه احساسات و هنرم از اونجا برگرفته. جایی که به هیچ جا تعلق ندارد...
کجاست این قصر به شعله خفته؟