یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

یادداشت های مهرداد

درباره ادبیات، فلسفه، سینما و ...

چشم اندازی در مه


لحظه ی مبهوت و آشفته، اشک از چشمانی غم زده، تنها توصیفی کوچکی از این فیلم بود که  به بیننده دست می دهد، هیچگاه فراموش نمی کنم. آشنا شدن من با دنیایی تئو آنجلوپولس، برابر بود با تچزیه تدریجی و شکسته شدن تکه های روحم.


آهنگ این فیلم از اینجا می توانید دریافت کنید:


دریافت موسیقی متن فیلم چشم اندازی در مه







عهد شکن


EITHER/OR - Part 1 - Soren Kierkegaard  - Page 187

Edited and Translated with Introduction and Notes by:

Howard V. Hong and EdnaH. Hong

Published by : PRINCETON UNIVERSITY PRESS - 1987

[A Spanish Song - Lessing, vol. XVII, p. 281]*


ترجمه : مهرداد 


عهد شکن ایکاش عشق در تمام زمان ها اینگونه بود : 

عشق - سکوتی سحرانگیز، آرامیده در غاری،

روحی متحیر و مدهوش گشته

از پیمان شکنی هر عهد و میثاقی.


[دیروز دوستت داشتم

امروز در رنجم 

فردا خواهم مرد.

اما هنوز دوست دارم

امروز و فردا را

به دیروز بیندیشم.]*


یا این یا آن / کی یرکه گور.


ابدیت رویاها

 

در انتهای خیابان نمنانک

در زیر نور چراغ، هیاهوی  

برف های نقره ای که هر لحظه 

از سکوت ابرهای تیره 

جدا می شوند و بر روی  

درختان تنهایی نقش می بندند. 

شب سپید، من تنهای تنها 

در میان سکوت درختان نقره گون

رها می شوم. روحم در رویاهای ابدی،

در سکوت بی پایان دوردست ها، جای  

در بی انتها، تنها یک شب سپید برفی 

تا ابدیت رویاها...

 

پ . ن : یک شب برفی. همین الان پشت پنجره اتاقم.  

 

اشک نوشته ها/ وحشت بی پایان

این واژه ها هر کدام اشک های من است. اشک های که بر روی کاغذی به وسعت تمام زندگیم ریخته می شوند.

 

نه دقیقه ها و نه ثانیه ها در این لحظه که بی هیچ مقاومتی پیچک های تاریکی من را احاطه کرده اند و از من تصویری شبح انگیز بر واقعیت هایم شکل می ببندند. قابل تحمل نیست. برای غلبه بر وحشت درونم، اضطرابی بی پایان، هرگاه برای لحظه ی که برای فرار از این وحشت گامی به جلو بر می دارم.  بی اختیار دوباره برمی گردم و به پشت سرم نگاه می کنم. اما دیگر همه چیز از بین رفته. و من تنهای تنها، احساس می کنم دارم فرو می پاشم. زندگی یعنی رنجهای بی پایان. زمان هر چقدر که می گذرد من را از درون شکننده تر می کند. تنها بر کنار دریاچه ی از سکوت، برگ ها یکی یکی سقوط می کنند و من در سکوت دریاچه برای همیشه  فرو می روم...