این واژه ها هر کدام اشک های من است. اشک های که بر روی کاغذی به وسعت تمام زندگیم ریخته می شوند.
نمی دانم چرا همیشه احساس ترس می کنم و شاید هم فقط تنها من این طوری نباشم. همه مون به نوعی احساس ترس می کنیم. ترس از نبودن، ترس از نفهمیدن، ترس از زندگی پر از اضطراب و دلهره ، ترس از دست دادن، از این ترس بی پایان هیچ وقت نمیشه راحت شد.
احساس ترس باعث میشه که آدم مطمئن بشه که زندس هنوز یعنی من که اینجوریم
همیشه چشم ها بهتر و روان تر از زبان ها حرف میزنند
من البته منظور این حضرت آقا ـ شریعتی ـ را درست نمی فهمم . به نظرم از خودت حرفی رو نقل کنی بهتره . به نظرم شریعتی بیش تر با کلمات بازی می کنه .
البته منم از خیلی چیزا می ترسم .